ایّام روشنی
بیانصاف نباش، آری! میدانم میهمان خوبی بودهای برای میزبانت؛ امّا سه روز کافی نیست.
اینکه سه روز در حاشیه نورانیّت «ایّام روشنی» بنشینی و نورانی شوی کافی نیست.
باید محکم شوی، باید هرچه میشود، سلاح برداری و سپر.
پایت را که بگذاری بیرون، میبینی که محاصره شدهای.
باید تا میتوانی آذوقه و آب برداری.
بیرون، قحطی بیداد میکند!
تشنگی جان خیلیها را به لبشان رسانده، باور کن، چشم و دل سیر، کم پیدا میشود.
باید چراغ برداری.
اصلاً باید خودت چراغ شوی؛ آنوقت، دیگر هم جلوی خودت را میبینی و هم دیگران را به مقصد میرسانی.
باور کن، تاریکی بیداد میکند.
چشم، چشم را نمیبیند. دل، دل را نمیبیند.
خیلیها شبکور شدهاند و شبزده؛امّا بعضیها هنوز سوسو میزنند. تو پرنور باش و وسیع.
خلاصه که بیانصاف نباش! بیا و همیشه مهمان باش.
خودت که بهتر میدانی اینجا کاروانسراست.
اگر نبود، که نوبت به تو نمیرسید.
همه اینها را برای تو گفتم، آری! تو که در وجود منی.